عصر کالا- تابلوهای بزرگ، ویترینهای پرنور، دنیای اسم و برند، اجناس خوشرنگ و لعاب، پاساژها، مجتمعها؛ سه راه امینحضور قرق است، در قرق تابلوها، برندها، نورپردازیها و اسامیای که هر روز درشت و درشتتر نوشته میشوند.
به گزارش پایگاه خبری «عصرکالا» به نقل از جام جم ، جنگ، جنگ نامرئی است، هیچ برندی سلاح به دست نگرفته و روی شقیقه هیچ خریداری نگذاشته، ولی تابلوها آنقدر بزرگ است، فروشگاهها آنچنان پرنور، ویترینها آنچنان مالامال و جنسها آنقدر وسوسهکننده و پرجلا که مشتریان مثل هیپنوتیزم شدهها به سمتشان میروند.
سهراه امین حضورِ امروز هیچ ربطی به 40 سال پیش ندارد. آن وقتها فروشندههای لوازم خانگی اینجا تعدادشان به انگشتان دودست نمیرسید و کارشان عمدهفروشی به شهرستانها بود، محلهای که بیشتر با گاراژها و تعمیرگاههایش شناخته میشد تا به لوازم خانگی فروشهایش. قدیمیها زیرزمینی را دراین حوالی به یاد دارند که مرکز تولید و فروش یخهای قالبی بود، شاید قدیمیترین یخفروشی تهران، اما حالا زورِ زمان، آن پیشهها را از ریشه درآورده و جایش تا چشم میبیند، فروشگاه لوازم خانگی نشانده، یک بازار بیسروته از برندهایی که آمدهاند بمانند و دیگران را جا بگذارند و البته برندهایی ضعیف که صدای نفسنفسزدنشان به گوش میرسد اگر کسی به شنیدن صدای ناله موجودی در احتضار عادت داشته باشد.
قلبی که برای ایران میتپد
باران میآید. مه تا نزدیک خیابان پایین آمده. طاقی پاساژها شده سرپناه عابرانی که بیم خیس شدن دارند. رعد و برق میزند. آسمان میغرد و ما پرسانپرسان خودمان را میرسانیم به پاساژ طهران. پلاک 33 سرراست است، قرارمان ساعت دو، با مردی که در سهراه امین حضور با عده کمی شبیه خودش راهی متفاوت از دیگران را میرود.
جنسهای مغازه مجتبی ملکوتی همه نام آشناست، از آن برندهای وطنی که معمولا در قاب تلویزیون ظاهر میشوند و آوازهای دارند؛ همه اجناسِ درشت منزل، نه خردهریز. لابهلای یخچالها و اجاق گازها مینشینیم، روبهروی راهروها و مغازههای زیرزمین پاساژ که پر است از کالاهای خارجی. مجتبی روی دیوارکاغذی کوبیده است: افتخار ما عرضه کالای خوب ایرانی و روی یخچال فریزری: افتخارما، ساخت ایران.
به نوشتهها اشارهای میکند و میرود سر داستانش، به چند سال قبل که همراه چند دوست تصمیم میگیرند از تولید داخلی حمایت کنند و بشوند تریبون کالاهای خوب سرزمین مادری. جنسهای خارجی به این ترتیب جمع شد و ایرانیها جایشان را گرفت. مجتبی در خانهاش نیز خانه تکانی کرد، اسباب خارجی را فروخت و جنس ایرانی جایش گذاشت و خانهاش شد خانهای امن برای کالاهای میهنی.
کار او و دوستانش اما ساده نبود. در این راه غرولند بود، ریسک بود، تحقیر و توهین وحرفهای کلفت و سنگین شنیدن بود ولی عرق هم بود، عشق به میهن، به تولید داخلی و به وطن نیز بود. مجتبی دست روی یکی از اجاق گازها میکشد و به نوشته «با افتخار، ساخت ایران» اشاره میکند و یادی میکند از مشتریانی که این نوشته را دیدهاند، پوزخندی زده و گفتهاند چرند است. او اما نشکسته، بلکه مقاومتر از قبل ایستاده و از جنس با کیفیت ایرانی دفاع کرده، از هزاران کارگری که از این راه نان میخورند و از تولیدکنندههای با وجدان و عاشقی که سرمایهشان را در این راه گذاشتهاند.
این مردم بدبین
مجتبی درِ یکی از یخچالهای سایدبایساید را باز میکند و ما به داخلش سرک میکشیم. ایرانی بودنش اصلا پیدا نیست؛ حتی اگر بگویند خارجی است همه باور میکنند. این محصول رقیب قدری برای کالاهای مشابه خارجی است. او نیز به عنوان یک مغازهدار ایرانی فروش، همین را به مشتریها میگوید، اما نام ایران گویی مشتریها را دل چرکین میکند، بین دوراهیشان قرار میدهد و مرددشان میکند. دست آخرهم پا پس میکشند و میروند. مجتبی میگوید با این که قشر متوسط و ضعیف، مشتری کالاهای ایرانی هستند، اما حاضرند زیر بار قرض و وام بروند ولی جنس ایرانی نخرند، حتی مشتریهایی که به اندازه خرید یک جنس دست دوم ایرانی پول توی جیبشان نیست.
ذهنیت مشتریها نسبت به کالای ایرانی خراب است و آدمهایی مثل مجتبی که عشق به وطن را وسط گذشتهاند، از این ذهنیت ویران شده آسیب میبینند. خیلی از ایرانی فروشها کاسبی را جمع کرده و دوباره شدهاند خارجی فروش. آنهایی هم که ماندهاند، لخ لخ کنان و دست به عصا میروند، نه محکم و شق و رق.
مجتبی از مالیاتهای سنگین گله دارد، از سود ناچیز گله دارد، از تولید کالاهای بیکیفیت در داخل ناراحت است، بیتوجهی تولیدکنندهها به مشتریان را نکوهش میکند و به نبود خدمات پس از فروش گله دارد. در عوض میگوید، فروشندههای برندهای خارجی چندان مالیات نمیدهند درحالی که سود قابل ملاحظهای میبرند، سودشان تضمین شده است و با حمایتهایی که از تولیدکننده دریافت میکنند نیازی به چالش با مشتری ندارند. او این وضع را مقایسه میکند با اوضاع فروشندههای محصولات ایرانی که بار پاسخگو نبودن تولیدکنندهها وضعف خدمات پس از فروش را هم به دوش میکشند.
باران برندها
باران بند آمده ولی هوا ابری است. مه درافق با موسیقی باد میرقصد. وانتها اجناس خارجی را از پاساژی به پاساژ دیگر و از انباری به مغازه منتقل میکنند؛ کار و بارشان خوب است. تابلوهای بزرگ، ویترینهای پرنور، دنیای اسم و برند، اجناس خوش رنگ ولعاب، پاساژها، مجتمعها؛ سهراه امین حضور قرق است، بیشتر هم قرق میشود وقتی جلوی چشم ما چند مغازه تابلوی قبلیشان را پایین میکشند و تابلوهای آبی و سفید و قرمزِ جیغ دو برند را بالا میبرند. جشنواره تخفیف اجناس خارجی به راه است؛ مخصوصا یکیشان که پرقدرت به بازار ایران آمده و به همه مشتریها تضمین میدهد.