حدود یک ماه پیش خبری از گمرک به بیرون درز کرد که یک برند کرهیی صادرکننده لوازم خانگی به ایران، ۳۳۰۰ میلیارد تومان جریمه شده است. مبلغ جریمه آنقدر گزاف بود که کارشناسان و خبرنگاران را به سمت اطلاع از نام این برند بکشاند.
به گزارش پایگاه خبری«عصرکالا» به نقل ازاتحادیه طلا و جواهر؛اما در کنار این اتفاق آنچه فراموش شد، این بود که چرا برند معروف کرهیی ریسک ورود به بازار لوازم خانگی ایران را پذیرفت؟ مگر بازار لوازم خانگی ایران چقدر جذابیت دارد که این برند و دیگر برندهای لوازم خانگی حاضر به ترک بازار کشور نیستند و به شیوههای مختلف درصدد افزایش سهم از این بازار برمیآیند؟ و پرسش اساسیتر اینکه آیا سبک زندگی مردم ایران در حال تغییر است و اگر هست، دگردیسی آن چگونه رخ داده است؟
به گزارش اقتصادآنلاین به نقل از تعادل ، بر اساس آمار و ارقام میزان هزینهیی که هر خانوار ایرانی در سال برای خرید یا نگهداری لوازم خانگی میکند بالغ بر 5 درصد هزینه کل است. این مقدار با هزینه خانوارهای بریتانیایی برابر است. در حالی که درآمد سرانه هر بریتانیایی تقریبا 10 برابر هر ایرانی است. با این اوصاف میتوان این سوال را مطرح کرد که آیا ایرانیها دنبال تجمل هستند یا آنکه ضرورتهای فناوری جز این انتخاب برای خانوارهای ایرانی راهی باقی نگذاشته است ؟ همه این سوالات را میتوان در «لایف استایل» یا «سبک زندگی» جستوجو کرد.
لایف استایل یا «سبک زندگی» در واقع به مفهوم بازتاب یا تغییر مطلوب شیوه زندگی عبارتی است که نخستینبار در سال 1976 مورد استفاده قرار گرفت. برای برخی تغییر سبک زندگی میتواند یک شروع تازه باشد و برای برخی دیگر یک «تجمل». توماس لاکمن همراه با پیتر برگر در کتاب «ساخت اجتماعی واقعیت» به این نوع نگاه از زاویه نهادینه شدن پرداخته است. به اعتقاد آنها «عادت یک رفتار» میتواند به نوع زندگی که فرد دارد برگردد. در اصل این تنوع دیدگاهها است که با پدیدار شدن در کل جامعه به جامعه شکل زندگی میدهد. اما اینکه تغییر در شیوه زندگی «تجمل» نامیده شود یا «رفاه» عملا به خود فرد بستگی دارد که چگونه از لوازم زندگی استفاده میکند و این لوازم چه انتظاراتی را برای او برآورده میسازند.
تجمل یا لاکچری؟
توماس مان، نویسنده آلمانی و برنده جایزه نوبل ادبیات سال 1929 در کتاب «خاندان بودنبروک ها» به توصیف خانوادهیی به نام بودنبروکها میپردازد که با توجه به شرایط اقتصادی وقت آلمان به ثروت گزافی دست یافته بودند. این خاندان با آنکه ثروتمند بودند، ولی رییس خانواده نتوانسته بود با توسعه اقتصادی آلمان همگام باشد. از این رو میان فرهنگ این خانواده با فرهنگ قشر پیشرو آلمان شکاف عمیقی به وجود آمد.
بودنبروک ویلای خود را توسعه و تغییر میداد اما نتوانست خواستگار دخترش را که دلال نیرنگ بازی بود و بعدا او را تصاحب کرد، بشناسد. او هر کاری را نه بر مبنای نیاز و تغییر رو به جلوی خانواده، بلکه صرفا به این خاطر میکرد که به چشم همسایگان و آشنایان بیاید. او جلوهیی از تجمل بورژوازی سنتی آلمان بود. او یک نمونهیی از «تجمل» بود. او دوست داشت بطور «لاکچری» زندگی کند. یعنی با شکوه و غیر ضروری.
بنا بر نتایج گزارش سالانه «بیناند کمپانی» از بازار کالاها و خدمات لاکچری، در سال 2015 حجم بازار جهانی در این حوزه به یک هزار میلیارد یورو رسیده که نسبت به سال قبل از آن 8 درصد رشد داشته است. از این میزان 250 میلیارد یورو مربوط به کالاهای لاکچری شخصی میشود که نسبت به سال پیش از آن 13 درصد افزایش یافته است.
این در حالی است که حجم بازار جهانی لاکچری در سال 2014 میلادی 850 میلیارد یورو بوده است. در این سال، حجم بازار خودروهای لاکچری و فروش هتلهای لاکچری نسبت به سال قبل به ترتیب 10درصد و 9 درصد افزایش پیدا کرده است.
بر اساس این گزارش بین، طی بیست سال گذشته بازار کالاهای لاکچری شخصی سه برابر شده است. بطور نمونه جمعیت جوان بالای 30 سال که باعث رشد 5 درصدی در بازار کشتیهای تفریحی کروز شدهاند، دنبال تجربه برتر لایف استایل هستند.
اما در ایران هنوز نمیتوان به آمار نسبی، چه برسد به دقیق، دست یافت که خانوارهای ایرانی تا چه اندازه به دنبال زندگی لاکچری هستند و تا چه حد به دنبال ضرورت زندگی. اما از تغییر سبک زندگی در ایران میتوان به یک نکته مهم پی برد و آن اینکه تغییرات فناوری نقش بسیار مهمی را در تغییر سبک زندگی ایفا کردهاند.
بسیاری تغییر لوازم خانگی را موازی با تجملگرایی میدانند اما واقعیت آن است که بخش مهمی از این تغییر لازمه زندگی نو است. زندگی نوین اجبار شرایط بیرونی است. کافی است در این خصوص به تحول و توسعه زندگی در دو دهه گذشته نگاهی بیندازیم. طی 20 سال گذشته بسیاری از المانها یا عناصر زندگی تغییر کردهاند و آیتی در بطن زندگی جامعه نفوذ یافته است.
انقلاب فناوری
اوایل سال 1394 روزنامه فایننشال تایمز در گزارشی از ایران سرگذشت صاحب تعمیرگاهی را درج کرد که به دلیل رونق نداشتن بازار کسب و کارش مجبور به فروش تعمیرگاه خود شده بود. مبلغ فروش زمین تعمیرگاه آنقدر بالا بود که بتواند نه تنها زندگی خود بلکه بچههایش را هم تامین کند. علت فروش تعمیرگاه برای این تعمیرکار چیزی نبود جز آنکه او دیگر نمیتوانست خودروهای جدید را که موتورشان انژکتوری و تجهیزاتش کامپیوتری شده است را تعمیر کند. پسر او هم دانش لازم را برای این کار نداشت. در واقع این روند یاد آور همان رمان «زوال یک خاندان» توماس مان است. بودنبروک نه توانایی تطبیق با اقتصاد جدید را داشت و نه پسرش دانش لازم را. بنابراین این خاندان مانند دانههای برف در برخورد با آفتاب تموز آب شد.
در واقع تغییرات فناوری تا چه حد نقش مهمی را در تغییرات دنیا و جامعه ما ایفا کردهاند ؟
دستورالعملها و قوانین میتوانند بازدهی اقتصاد و فناوری را افزایش دهند. فقدان اراده سیاسی میتواند مهمترین عامل مساله ساز برای اجرای سیاستهای موثر انرژی باشد. دستورالعملها و قوانین میتوانند بهترین راه برای تغییر سبک زندگی باشند.
زمانی که دولت یا حکومت تجویز میکند تا تولیدکنندگان لوازم خانگی یا خودروسازی برای بهینهسازی مصرف سوخت یا انرژی اقدام به تغییر خط تولید کنند بدینترتیب آنها بهطور غیر مستقیم وارد زندگی خانوادهها میشوند و نوع زندگی و سبک زندگی آنها را تغییر میدهند. به گفته تحلیلگران و کارشناسان آنها نقش کنشگرانی را ایفا میکنند که زندگی مردم را تغییر میدهند. از لحاظ تاریخی سه مرحله در سبک زندگی مردم تغییر روی داده است: مرحله اول: تغییر از زندگی شکاریگری به زندگی کشاورزی. در این مرحله خانوادهها مجبور به اسکان شدند. اگر تا قبل از آن مجبور بودند تا برای گذران زندگی به شکار بپردازند و زندگی کوچ نشینی را بپذیرند اکنون باید در یک جا سکونت داشته باشند و زمین کشاورزی را شخم بزنند. این تغییر زندگی نوع زندگی را هم تغییر داد.
بهطور مجمل بگوییم خواندن و نوشتن، محاسبهگری، پوشش، اصلاح نژاد اقلام خوراکی، پرورش دام و طیور و. در این دوره رخ داد. این مرحله بالغ بر 50 هزار سال طول کشیده است. مرحله دوم: دوره صنعتی شدن است. در این دوره سبک زندگی عملا با ورود ماشین آلات به خانههای مردم تغییر میکند. یکی از این تغییرات سفر است.
اگر در دوران گذشته برای جابهجایی بین دو شهر یا دو روستا ساعتها و روزها زمان میبرد اکنون زمان این جابهجاییها به حداقل رسیده بهطوریکه در مدتی کمتر از 100سال فاصله سفر بین دو نیمکره به کمتر از یک روز رسید. دوره صنعتی شدن حدود 300 سال طول کشید. در این دوره اتفاقات مهمی در زندگی بشر رخ داد. تاسیس دانشگاهها و گسترش علم روش زندگی را تغییر داد که یکی از پیامدهای آن بهداشت و طول عمر زندگی است. استفاده از ساعات عمر هم میتواند دستاورد پنهان این عصر باشد. در دوره کشاورزی زمان بیداری مردم بین طلوع آفتاب تا غروب افتاب بود. اکنون این زمان با پیدایش چراغ برق طولانیتر شد و تا بامداد هم به طول میکشید.
دستاوردهای بیداری هم در جوانان تغییر زندگی داد هم در خانوادهها. اما اکنون وارد مرحله سوم از تغییر زندگی شدهایم. مرحله سوم: انقلاب تکنولوژیک است. آلوین تافلر حدود 30 سال پیش در کتاب شوک آینده و موج سوم اعلام کرد که بشر وارد دورهیی شده است که دیگر او نمیتواند مثل گذشته تصمیمگیرنده تام باشد. بخشی از اختیارات او در اختیار دستگاههایی خواهد بود که خود بشر طراحی کرده است. روباتهایی که آلوین تافلر در کتاب موج سوم خود از آنها یاد میکند اکنون وارد هوش مصنوعی شدهاند. در این دوران بشر بالاجبار وارد زندگی دیگر ی میشود. اکنون همهچیز تغییر کرده است. گوشیهای هوشمند ما را وارد مرحلهیی از زندگی میکنند که میتوانیم بدون آنکه در موقعیت دیگر جغرافیایی باشیم از حس و موقعیت آنجا استفاده ببریم. در محل کار هستیم اما اجاق را میتوانیم روشن کنیم. از شهرستان دیگر میتوانیم متوجه شویم چه کسی پشت درب منزل است و در را روی او بازکنیم. یخچالهای هوشمند به ما میگویند که مهلت کدام غذا به سر آمده و دارد فاسد میشود. در این دوره حتی فاصلههای زمانی به صفر رسیده است. بطور آنلاین با دوستمان مکاتبه میکنیم و لحظه به لحظه از او خبردار هستیم یا از ما خبردار است. اصطلاح «به روز» (up to date) به «به ثانیه» (up to second) تغییر کرده است. در این دوره آنچه به کار میآید نه آزمون و خطا که دانش است.
تناقض
روند مصرف در جامعه ایرانی طی سالهای اخیر و ارزیابی آن از منظر اقتصادی، در گفتوگوی زیر با خانم دکتر زهرا کریمی، اقتصاددان و عضو هیات علمی دانشکده علوم اقتصادی و اداری دانشگاه مازندران بررسی شده است:
پرسش نخست در زمینه ارتباط افزایش مصرف و سبک زندگی است. به نظر شما افزایش مصرف میتواند سبک زندگی را تغییر دهد؟ چطور؟
برای ورود به بحث لازم است عنوان کنم که ما بهطور کلی موضوع تحولات سطح مصرف را در ادبیات اقتصادی رشد بررسی میکنیم. یکی از شاخصههای مهم رشد اقتصادی، افزایش سطح مصرف خانوارهاست.
یعنی درآمد چطور افزایش یافته، چه سطحی از این درآمد به سمت مصرف رفته و چه مقداری از آن پس انداز را افزایش داده و نهایتا این پس اندازها هستند که مجددا سرمایهگذاری میشوند ولی آنچه بهعنوان هدف اصلی رشد اقتصادی مطرح میشود، افزایش مصرف و افزایش سطح رفاه است.
البته باید این نکته را اضافه کنم که مصارف مختلفی وجود دارد که برخی از آنها میتواند منفی هم باشد مانند قرصهای اعصاب که دراثر زندگی پر فشار مصرف آنها افزایش یافته ولی با آنکه افزایش مصرف این دارو تاثیر منفی وضعیت زندگی را نشان میدهد در مجموع هزینههای خانوار انعکاس مییابد. بنابراین مصرف خانوارها بابت موارد مختلفی افزایش مییابد که میتواند عوارض منفی هم داشته باشد ولی بهطور کلی با نادیده گرفتن آثار منفی مصرف میتوان گفت اقتصاد به دنبال افزایش سطح رفاه خانوارهاست که این را با مصرف اندازگیری میکنند. پس افزایش مصرف خانوارها هدف علم اقتصاد است به این معنا که اگر شرایط 50 سال گذشته کشوری را با شرایط امروز آن مقایسه کنید و ببینید که مصرف خانوارها بالا نرفته، میگویند اقتصاد خوب کار نکرده است.
متوسط مصرف خانوار در طول زمان شاخص مهمی است چنانکه طی سالهای اخیر که اقتصاد ما دچار مشکل شده، نمود اصلیاش در کاهش مصرف خانوارهای ایرانی بروز کرده است. به این ترتیب مصرف شاخص بسیار مهمی است و با رشد اقتصادی گره خورده است.
به نظر شما تغییر سبک زندگی بر تغییر مصرف مقدم است یا تغییر مصرف بر تغییر سبک زندگی؟ این روزها شاهد انتقادات زیادی به موج مصرف گرایی در کشور هستیم. آیا اینها با اصول علم اقتصاد در تضاد است یا شما نظر تکمیلی دیگری دارید؟
بله این کاملا با علم اقتصاد در تضاد است. در نظر بگیرید حتی اگر خانوادهیی تصمیم به افزایش پس انداز بگیرد، به این علت است که در آینده بتواند بهتر مصرف کند.
هیچ خانوادهیی فقط برای پس انداز و قناعت، پس انداز نمیکند و پس انداز هم محتوای اقتصادی روشنی دارد: مصرف کمتر حال برای مصرف بهتر و بیشتر آینده. پس مصرف برای تصمیمات اقتصادی خانوارها تعیینکننده است و چنانچه خانوادهیی تصمیم بگیرد که امروز کمتر مصرف کند تا فردا بتواند بیشتر مصرف کند، شاید برای آن خانوار مفید باشد ولی اگر چنین چیزی را به کل جامعه تعمیم دهیم، فلاکت ایجاد میشود. در نظر بگیرید اگر همه مردم ایران امروز تصمیم بگیرند کمتر لباس بخرند، کمتر مواد غذایی مصرف کنند و... قطعا اقتصاد کشور با کمبود تقاضایی مواجه میشود که به بنگاههای تولیدکننده علامت کاهش تولید میدهد چون خریداری نیست و اقتصاد وارد رکودی جدی میشود. کما اینکه از سال 1391 که اقتصاد ایران وارد دوره رکود شد، با کاهش درآمد، سفره خانوارها کوچک و کوچکتر شد و الان کشور دچار مشکلی شده که دوطرف دارد: تنگناهای طرف تولید و تنگناهای طرف مصرف. چون مصرف تابعی از درآمد است و با کاهش درآمد یا نگرانی بابت کاهش درامد، عدم اطمینان نسبت به آینده جدی میشود و خانوارها کمربندهایشان را محکم میکنند.
وضع مردم در ایران مشابه مصرفکنندگان در کشورهای صنعتی پس ازبحران بزرگ سال 2008 است. با بروز بحران مردم نسبت به آینده نگران شدند و به اصطلاح نمیخواستند کیف پولهایشان را باز کنند. در نتیجه اقتصاد از بحران خارج نمیشد.
با این توضیحات اینکه بگوییم مصرف کمتر، زندگی بهتر، از نظر علم اقتصاد قابل قبول نیست.
اما آنچه برای اقتصاد ما اهمیت دارد این است که بخش قابل توجهی از مصرف خانوارهای ایرانی از طریق واردات تامین میشود یعنی مصرف ما در چین ایجاد شغل میکند یا به رونق اقتصادی هند کمک میکند. اینجاست که رشد مصرف آثار مثبتی بر تولید داخلی ندارد.
در مجموع باید گفت اگر مصرف نباشد، اقتصاد فلج میشود ولی اگر جنبههای وارداتی مصرف بسیار قوی باشد، آن هم به اقتصاد لطمه وارد میکند.
چه حد تعادلی برای ترکیب مصرف داخلی و واردات پیشنهاد میکنید؟
ما الان در دنیایی زندگی نمیکنیم که کشوری بتواند درها را به روی خودش ببندد و اگر چنین کند، به ایجاد یک اقتصاد ضعیف غیررقابتی منجر میشود که روز به روز کوچکتر خواهد شد. باید ببینیم مشکل تولید داخلی کجاست و کیفیت آن را بالا بریم ولی الان در صنایع کشور هیچ اولویتگذاری خاصی وجود ندارد. هیچ کشوری در دنیا نمیتواند همه مایحتاجش را خودش تولید کند و در تمام صنایع مزیت داشته باشد. ولی در حال حاضر به نظر میرسد میخواهیم همهچیز را در داخل تولید کنیم و از همه صنایع هم میخواهیم به صورت غیرمشروط و زمانبندی نشده، تا آیندهیی قابل پیشبینی حمایت کنیم. نتیجه معلوم است همه صنایع بیقید و شرط و بدون نظارت از دولت حمایت دریافت میکنند و هیچ کدام هم هیچ زمانی رقابتی نمیشوند. منظورم این است که عدم اقبال به مصرف کالاهای داخلی به کیفیت غیرقابل رقابت با نمونه مشابه خارجی برمیگردد.
مخصوصا در مورد لوازم خانگی و کالاهای بادوام گرایش به تولیدات وارداتی بیعلت نیست. به این ترتیب ضروری است که بررسی کنیم و ببینیم در کدام حوزهها میتوانیم تولید را رقابتی کنیم و پس از یک دوره مشخص، حمایت را قطع کنیم تاصنایع وارد عرصه رقابت شوند و این، نیازمند تدوین یک استراتژی توسعه صنعتی شفاف است.
برای مصرف تولیدات داخلی هم قائل به حدی هستید یا با توجه به هدف غایی اقتصاد، میتواند مرتبا افزایش یابد؟
به این نکته باید اشاره کنم که در حال حاضر ادبیات رشد در اقتصاد با انتقادات و بحثهای زیادی مواجه است. زیرا اگر قرار باشد مصرف کل جهان به همین ترتیب افزایش پیدا کند، آلودگیهای محیط زیست، کمبود منابع، بحران آب و... جدی و هشداردهنده خواهد بود. نمیتوان با این شتاب به دنبال مصرف منابع محدود دنیا باشیم ولی از آن طرف هم تناقضی هست که در مساله رشد وجود دارد و به آن پرداختیم.
باز هم باید ذکر کنم که این رشد مصرف، ضایع کردن منابع و اسراف مربوط به گروههای بالای درآمدی است وگرنه گروههای پایین درامدی که از تامین حداقل نیازهای خود در شرایط کنونی عاجزند.
طی دو دهه اخیر با تغییر سبک زندگی مردم در تامین و استفاده از کالاهای بادوام به ویژه لوازم خانگی بین طبقه متوسط، مصرف این بخش جهش زیادی پیدا کرده است که برای برخی نگرانکننده به نظر میرسد.
دلیل نگرانی چیست؟! همیشه هدف انسان این بوده که رنجش را کم کند. تهیه و تامین لوازم خانگی برای آسایش و رفاه بیشتر چه ایرادی دارد؟! ولی اگر منظور شما تعویض بیدلیل و زود به زود لوازم قابل استفاده است، دلایل غیر اقتصادی مثل هم چشمی و رضایت خاطر از خرید یکسری لوازم لوکس و... است، نگرانی منطقی است.
البته باز هم باید در نظر داشت که وقتی گروههای پردرآمد بهطور مثال لوازم خانگی خود را تعویض میکنند، خانوارهای کم درآمد سراغ آن میروند و وسایل دست دوم را میخرند. عموما لوازم خانگی دست دوم از چرخه مصرف خارج نمیشوند.
در این بحث باید به این موضوع هم اشاره کنم: شما به عنوان مثال اگر گرسنه باشید، با یک، دو یا سه پرس غذا سیر میشوید و نمیتوانید از این حد بیشتر مصرف کنید یعنی نیازهای فیزیولوژیک سریع به اشباع میرسد ولی آنچه میتواند برتری شما را نسبت به دیگران نشان دهد، هر کالایی که میتواند نشان دهد از وضعیت ممتازتری برخوردار هستید، مصرف آن نهایتی ندارد و گرایش به مصرف بیشتر برای برتریجویی در علم اقتصاد شناخته شده است.
مصرف این کالاها براساس مد از سوی گروههایی تبلیغ میشود که توان تبلیغاتی گستردهیی دارند و غالبا هم در امریکا هستند. حتی خانوادههای با فرهنگ اروپایی هم معتقدند که غلبه فرهنگ امریکایی برای آنها مخرب است و نگرانی از تسلط فرهنگ امریکایی فقط مشکل جامعه ما نیست.
حال اگر قرار باشد با اینها فقط بجنگیم، انگار سر خود را به دیوار کوبیدهایم.
با این اوصاف من در اقتصاد قائل به وعظ و اندرز نیستم. با جهانی شدن اقتصاد نوع مصرف مردم دنیا به صورت همگرا در میآید و همه به هم نزدیک میشود و از این پیامد، گریزی نیست. آنچه محدودیت ایجاد میکند، فقط درآمد است. نکته قابل ارائه، بحث محدودیتهای زیست محیطی برای کل جهان، کمبود درآمدهای ارزی برای کشورهای در حال توسعه و بحران کمبود منابع است.
به نظر من طرح موضوعاتی نظیر افزایش گرایش به حفظ محیط زیست، به جای نصیحت و اجبار و...، مردم را به صورت داوطلبانه به سمت مصرف بهینه و هدفمند سوق میدهد. تجربه هم نشان داده خطابههای اخلاقی که مبنای قوی برای جمع کردن مردم حول یک هدف ندارد، در بلندمدت تاثیرگذار
نخواهد بود. در پایان باید اضافه کنم آنچه واقعیت اقتصاد ایران نشان میدهد، از دهه 90 شمسی مصرف خانوارهای ایرانی کاهش یافته است. یکی از عوامل تداوم رکود همین روند نزولی مصرف است ولی آنچه به چشم میآید مصرف گروههایی است که درامدهای افسانهیی، و البته آمیخته با فساد دارند که مقابله با آنها از طریق مطبوعات و نهادهای مدنی میتواند از هدررفت منابع کشور جلوگیری کند.